جدول جو
جدول جو

معنی خم اندرخم - جستجوی لغت در جدول جو

خم اندرخم
(خَ اَ دَ خَ)
پیچاپیچ. پیچ درپیچ. (یادداشت بخط مؤلف) :
کمندی بفتراک بر شست خم
خم اندرخم و روی کرده دژم.
فردوسی.
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو خاست
جایگاهش بجز از زلف خم اندرخم نیست.
خاقانی.
شرح شکن زلف خم اندرخم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است.
حافظ.
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقۀ آن زلف خم اندرخم زد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
خم اندرخم
پیچ در پیچ، مجعد (زلف)
تصویری از خم اندرخم
تصویر خم اندرخم
فرهنگ لغت هوشیار
خم اندرخم
پرپیچ وخم، پیچ درپیچ، خمناک، مجعد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خم اندر خم
تصویر خم اندر خم
پیچ در پیچ، شکن در شکن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دَ خَ)
پیچ درپیچ. پیچان.
- خم بچیزی داشتن. کنایه از درصدد خرابی بودن کسی. (آنندراج) :
آه من خم در خم افلاک دارد روز و شب.
سالک یزدی (از آنندراج).
- خم در خم کسی داشتن، کنایه است از درصدد خرابی بودن کسی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا